شعری زیبا و جذاب درمورد شفاعت امام حسین (ع)

مطالب زیبا در مورد محرم,ویژه محرم,مطلب در مورد محرم,مطلب در مورد عاشورا و کربلا,مقاله در مورد عاشورا,مقاله در مورد امام حسین,مرثیه در مورد امام حسین,شعر در مورد امام حسین,جملات ناب محرم,سخنان نغز درباره محرم,جملات زیبا در مورد محرم,جملات زیبا درباره محرم و عاشورا,جملات زیبا درباره محرم و امام حسین,

خواب بودم، خواب دیدم مرده ام/بی نهایت خسته و افسرده ام/تا میان گور رفتم دل گرفت/قبر کن سنگ لحد را گل گرفت/روی من خروارها از خاک بود/وای، قبر من چه وحشتناک بود!بالش زیر سرم از سنگ بود/غرق ظلمت، سوت و ک

نقشه سایت

خانه
خوراک

آمار

    آمار مطالب
    کل مطالب : 896 کل نظرات : 15 آمار کاربران
    افراد آنلاین : 3 تعداد اعضا : 23 آمار بازدید
    بازدید امروز : 432 بازدید دیروز : 274 ورودی امروز گوگل : 0 ورودی گوگل دیروز : 5 آي پي امروز : 176 آي پي ديروز : 91 بازدید هفته : 706 بازدید ماه : 1,542 بازدید سال : 16,994 بازدید کلی : 477,564 اطلاعات شما
    آی پی : 18.218.218.230 مرورگر : Safari 5.1 سیستم عامل : امروز : سه شنبه 18 اردیبهشت 1403

    آرشیو

    امکانات جانبی

    جدید ترین مطالب

    تاریخ : شنبه 16 شهریور 1398در درون خود چه دارید؟
    تاریخ : پنجشنبه 14 شهریور 1398یا ابوالفضل العباس
    تاریخ : چهارشنبه 13 شهریور 1398یا زهرا
    تاریخ : یکشنبه 10 شهریور 1398الاغ و امید
    تاریخ : پنجشنبه 15 مرداد 1394 امروز متوجه شدم که من در آینده زندگی میکنم
    تاریخ : یکشنبه 11 مرداد 1394استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟
    تاریخ : یکشنبه 11 مرداد 1394سوار تاکسی بین شهری شدم،
    تاریخ : شنبه 10 مرداد 1394خانم تهمینه میلانی در دلنوشته هایش مینویسد
    تاریخ : جمعه 09 مرداد 1394👈 فاصله حرف تا عمل
    تاریخ : جمعه 09 مرداد 1394لزوما هر چه در نت منتشر میشود نمیتواند صحیح باشد
    تاریخ : جمعه 09 مرداد 1394ﺯﻧﯽ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺷﺖ، هر شب قبل از خواب، ﺑﺎﺑﺖ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ دارد خوشحالیهایش را بنویس
    تاریخ : جمعه 09 مرداد 1394خانه
    تاریخ : پنجشنبه 08 مرداد 1394افرادي كه انرژى مثبت دارند
    تاریخ : پنجشنبه 08 مرداد 1394شنیدن عبارت «دوستت دارم
    تاریخ : پنجشنبه 08 مرداد 1394ﮔﺮﻭﻫﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺩﺭ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﺩﻭ ﺭﯾﻞ ﺭﺍﻩ ﺁﻫﻦ، ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﺑﻮﺩﻧﺪ،
    تاریخ : پنجشنبه 08 مرداد 1394 مارلون براندو
    تاریخ : چهارشنبه 07 مرداد 1394پادشاهي تصمیم گرفت پسرش را جای خود بر تخت بنشاند
    تاریخ : چهارشنبه 07 مرداد 1394او حتی لحظه ای هم ناامید نشد
    تاریخ : چهارشنبه 07 مرداد 1394 داستان سگ باهوش و صاحب ناشکر
    تاریخ : چهارشنبه 07 مرداد 1394دختری با پدرش میخواستند از یک پل چوبی رد شوند
    تاریخ : چهارشنبه 07 مرداد 1394از لابلای پیج اینستاگرام مهراب قاسم خانی
    تاریخ : چهارشنبه 07 مرداد 1394خاطره ای از مهراب قاسم خانی در مورد سیامک انصاری
    تاریخ : چهارشنبه 07 مرداد 1394آشغال سيب
    تاریخ : چهارشنبه 07 مرداد 1394هر پادشاهي ابتدا يک نوزاد بوده
    تاریخ : سه شنبه 06 مرداد 1394هفت کلید طلایی آرامش در ارتباطات
    تاریخ : سه شنبه 06 مرداد 1394 وقتی بچه بودم کنار مادرم می‌خوابیدم
    تاریخ : سه شنبه 06 مرداد 1394 چنار عباسعلی
    تاریخ : سه شنبه 06 مرداد 1394 آسیب های انرژی منفی
    تاریخ : سه شنبه 06 مرداد 1394تا به حال شده است که با یک پرسش نا مربوط از دهان یک آشنای دورو یا حتا نزدیک
    تاریخ : دوشنبه 05 مرداد 1394تو خوبی عزیزم خوب خوب خوب !
    تاریخ : دوشنبه 05 مرداد 1394یک انرژی مثبت قشنگ از سهراب سپهری
    تاریخ : دوشنبه 05 مرداد 1394زندگی در لحظه
    تاریخ : دوشنبه 05 مرداد 1394آموزنده
    تاریخ : دوشنبه 05 مرداد 1394تغییر نگاه به زندگی
    تاریخ : یکشنبه 04 مرداد 1394احترام
    تاریخ : یکشنبه 04 مرداد 1394همه چیز در زندگی گذرا و موقتی است.
    تاریخ : یکشنبه 04 مرداد 1394اصل ۷۰ به ۳۰ چیست؟
    تاریخ : یکشنبه 04 مرداد 1394نامه ای سرگشاده به والدین لطفا با من بازی کنید
    تاریخ : یکشنبه 04 مرداد 1394سگ قاسم خان
    تاریخ : یکشنبه 04 مرداد 1394ماهواره یا خانه خراب کن

    درباره ما

    حکمت و حکایت
    گاهی نمی توان به كتابی بیان نمود / حرفی كه یك حكایت كوتاه می زند

    آخرين ارسال هاي تالار گفتمان

    کمی طاقت داشته باشید...
    عنوان پاسخ بازدید توسط
    1 1074 admin
    3 284 admin
    1 305 admin
    4 216 admin
    0 181 admin

    تبلیغات

    شعری زیبا و جذاب درمورد شفاعت امام حسین (ع)

    شعری زیبا و جذاب درمورد شفاعت امام حسین (ع)

    خواب بودم، خواب دیدم مرده ام/
    بی نهایت خسته و افسرده ام/
    تا میان گور رفتم دل گرفت/
    قبر کن سنگ لحد را گل گرفت/
    روی من خروارها از خاک بود/
    وای، قبر من چه وحشتناک بود!
    بالش زیر سرم از سنگ بود/
    غرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود/
    هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت/
    سوره ی حمدی برایم خواند و رفت/
    خسته بودم هیچ کس یارم نشد/
    زان میان یک تن خریدارم نشد/
    نه رفیقی، نه شفیقی، نه کسی/
    ترس بود و وحشت و دلواپسی/
    ناله می کردم ولیکن بی جواب/
    تشنه بودم، در پی یک جرعه آب/
    آمدند از راه نزدم دو ملک/
    تیره شد در پیش چشمانم فلک/
    یک ملک گفتا: بگو دین تو چیست؟
    دیگری فریاد زد: رب تو کیست؟
    گر چه پرسش ها به ظاهر ساده بود/
    لرزه بر اندام من افتاده بود/
    هر چه کردم سعی تا گویم جواب/
    سدّ نطقم شد هراس و اضطراب/
    از سکوتم آن دو گشته خشمگین/
    رفت بالا گرزهای آتشین/
    قبر من پر گشته بود از نار و دود/
    بار دیگر با غضب پرسش نمود:
    ای گنه کار سیه دل، بسته پر/
    نام اربابان خود یک یک ببر/
    گوئیا لب ها به هم چسبیده بود/
    گوش گویا نامشان نشنیده بود/
    نامهای خوبشان از یاد رفت/
    وای، سعی و زحمتم بر باد رفت/
    چهره ام از شرم میشد سرخ و زرد/
    بار دیگر بر سرم فریاد کرد:
    در میان عمر خود کن جستجو/
    کارهای نیک و زشتت را بگو/
    هر چه می کردم به اعمالم نگاه/
    کوله بارم بود مملو از گناه/
    کارهای زشت من بسیار بود/
    بر زبان آوردنش دشوار بود/
    چاره ای جز لب فرو بستن نبود/
    گرز آتش بر سرم آمد فرود/
    عمق جانم از حرارت آب شد/
    روحم از فرط الم بی تاب شد/
    چون ملائک نا امید از من شدند/
    حرف آخر را چنین با من زدند:
    عمر خود را ای جوان کردی تباه/
    نامه اعمال تو باشد سیاه/
    ما که ماموران حق داوریم/
    پس تو را سوی جهنم می بریم/
    دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود/
    دست و پایم بسته در زنجیر بود/
    نا امید از هرکجا و دل فکار/
    می کشیدندم به خِفّت سوی نار/
    ناگهان الطاف حق آغاز شد/
    از جنان درهای رحمت باز شد/
    مردی آمد از تبار آسمان/
    دیگران چون نجم و او چون کهکشان/
    صورتش خورشید بود و غرق نور/
    جام چشمانش پر از خمر طهور/
    چشمهایش زندگانی می سرود/
    درد را از قلب انسان می زدود/
    بر سر خود شال سبزی بسته بود/
    بر دلم مهرش عجب بنشسته بود/
    کِی به زیبائی او گل می رسید/
    پیش او یوسف خجالت می کشید/
    دو ملک سر را به زیر انداختند/
    بال خود را فرش راهش ساختند/
    غرق حیرت داشتند این زمزمه/
    آمده اینجا حسین فاطمه؟!
    صاحب روز قیامت آمده/
    گوئیا بهر شفاعت آمده/
    سوی من آمد مرا شرمنده کرد/
    مهربانانه به رویم خنده کرد/
    گشتم از خود بی خود از بوی حسین (ع)/
    من کجا و دیدن روی حسین (ع)/
    گفت: آزادش کنید این بنده را/
    خانه آبادش کنید این بنده را/
    اینکه این جا این چنین تنها شده/
    کام او با تربت من وا شده/
    مادرش او را به عشقم زاده است/
    گریه کرده بعد شیرش داده است/
    خویش را در سوز عشقم آب کرد/
    عکس من را بر دل خود قاب کرد/
    بارها بر من محبت کرده است/
    سینه اش را وقف هیئت کرده است/
    سینه چاک آل زهرا بوده است/
    چای ریز مجلس ما بوده است/
    اسم من راز و نیازش بوده است/
    تربتم مهر نمازش بوده است/
    پرچم من را به دوشش می کشید/
    پا برهنه در عزایم می دوید/
    بهر عباسم به تن کرده کفن/
    روز تاسوعا شده سقای من/
    اقتدا بر خواهرم زینب نمود/
    گاه میشد صورتش بهرم کبود/
    تا به دنیا بود از من دم زده/
    او غذای روضه ام را هم زده/
    قلب او از حب ما لبریز بود/
    پیش چشمش غیر ما ناچیز بود/
    با ادب در مجلس ما می نشست/
    قلب او با روضه ی من می شکست/
    حرمت ما را به دنیا پاس داشت/
    ارتباطی تنگ با عباس داشت/
    اشک او با نام من می شد روان/
    گریه در روضه نمی دادش امان/
    بارها لعن امیه کرده است/
    خویش را نذر رقیه کرده است/
    گریه کرده چون برای اکبرم/
    با خود او را نزد زهرا (س) می برم/
    هرچه باشد او برایم بنده است/
    او بسوزد، صاحبش شرمنده است/
    در مرامم نیست او تنها شود/
    باعث خوشحالی اعدا شود/
    گرچه در ظاهر گنه کار است و بد/
    قلب او بوی محبت میدهد/
    سختی جان کندن و هول جواب/
    بس بود بهرش به عنوان عقاب/
    در قیامت عطر و بویش می دهم/
    پیش مردم آبرویش می دهم/
    آری آری، هرکه پا بست من است/
    نامه ی اعمال او دست من است/
    ناگهان بیدار گردیدم زخواب/
    از خجالت گشته بودم خیس آب/
    دارم اربابی به این خوبی ولی/
    می کنم در طاعت او تنبلی؟
    من که قلبم جایگاه عشق اوست/
    پس چرا با معصیت گردیده دوست؟
    من که گِریَم بهر او شام و پگاه/
    پس به نامحرم چرا کردم نگاه؟
    من که گوشم روضه ی او را شنید/
    پس چرا شد طالب ساز پلید؟
    چشم و گوش و دست و پا و قلب و دل/
    جملگی از روی مولایم خجل/
    شیعه بودن کی شود با ادعا؟
    ادعا بس کن اگر مردی بیا/
    پا بنه در وادی عشق و جنون/
    حبّ دنیا را ز قلبت کن برون/
    حبّ دنیا معصیت افزون کند/
    معصیت قلب ولیّ را خون کند/
    باش در شادی و غم عبد خدا/
    کن حسابت را ز بی دینان جدا/
    قلب مولا را مرنجان ای جوان/
    تا شوی محبوب رب مهربان/
    سعی کن حرص و طمع خانه خرابت نکند/
    غافل از   واقعه ی روز حسابت نکند/
    ای که دم می زنی از عشق حسین بن علی (ع)/
    آن چنان باش که ارباب جوابت نکند!
    "السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام


    کد امنیتی رفرش

    مطالب پربازدید

    ورود کاربران


    » رمز عبور را فراموش کردم ؟

    عضويت سريع

    نام کاربری :
    رمز عبور :
    تکرار رمز :
    موبایل :
    ایمیل :
    نام اصلی :
    کد امنیتی :
     
    کد امنیتی
     
    بارگزاری مجدد