آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
موضوعات
آمار
امکانات جانبی
جدید ترین مطالب
درباره ما
|
بقیه در ادامه مطلب
آقا ما يه زن گرفتيم،
يني شيرين ترين و فرحبخشترين لحظات عمرمونو در زندگي زناشويي تجربه کرديم...
ميرفتيم سر کار ، زنمون ميگفت :
چرا انقد ميري سر کار؟
بقیه در ادامه مطلب
ﺗﻮ ﻏﻠﻂ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺩﻝ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﺒﺮﯼ ،
ﺳﺮ ﺧﻮﺩ ﺁﯾﻨﻪ ﺭﺍ ﻏﺮﻕ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﺑﺒﺮﯼ ،
ﻣﺮﺩﻩ ﺷﻮﺭ ﻣﻦ ِ ﻋﺎﺷﻖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ،
ﮔﻮﺭ ﺑﺎﺑﺎﯼ ﺩﻟﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻏﻮﺍ ﺑﺒﺮﯼ ،
ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺩﺍﺩ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﮐﻪ ﮐﻨﯽ ﻣﺠﻨﻮﻧﻢ ؟
ﺑﻪ ﭼﻪ ﺣﻘﯽ ﻣﺜﻼ ﺷﻬﺮﺕ ﻟﯿﻼ ﺑﺒﺮﯼ ؟
ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺻﻼ ﭼﻪ ﮐﻪ ﻣﻬﺘﺎﺑﯽ ﻭ ﻣﻮﯼ ﺗﻮ ﺑﻠﻨﺪ ؟
ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﺮﺍ ﺗﺎ ﺷﺐ ﯾﻠﺪﺍ ﺑﺒﺮﯼ ؟
ﺑﺨﻮﺭﺩ ﺗﻮﯼ ﺳﺮﻡ ﭘﯿﮏ ﺳﻼﻣﺖ ﺑﺎﺩﺕ !
ﺁﻩ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺷﺮﺍﺑﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮﯼ !
ﮐﺒﮏ ﮐﻮﻫﯽ ﺧﺮﺍﻣﺎﻥ ، ﺳﺮ ﺟﺎﯾﺖ ﺑﺘﻤﺮﮒ !
ﻫﯽ ﻧﺨﻮﺍﻩ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﺻﯿﺎﺩ ﺑﻪ ﺻﺤﺮﺍ ﺑﺒﺮﯼ ،
ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺑﺎﺭ ِ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﺎﯾﯽ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ !
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﭘﻠﮏ ﻧﺒﻨﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺭﻭﯾﺎ ﺑﺒﺮﯼ !
ﻟﻌﻨﺘﯽ ، ﻋﻤﺮ ﻣﮕﺮ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ ﺁﻭﺭﺩﻡ ؟
ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻭﻋﺪﻩ ﯼ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﻪ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﺒﺮﯼ ؟
ﺍﯾﻦ ﻏﺰﻝ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ ، ﻭﺭﺩﺍﺭ ﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮔﻢ ﺷﻮ !
ﺑﻪ ﺩﺭﮎ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﺒﺮﯼ ﯾﺎ ﺑﺒﺮﯼ
ﻫﯿﭽﯽ ﻧﮕﯿﺪ ﺍﻋﺼﺎﺑﺶ ﺧﺮﺍﺑﻪ
نوجوانی آمد اندر منزلی از بهر کار
گفت خانم چیست نامت؟ گفت اسمم اکبر است
گفت در اینجا اگر خواهی شوی مشغول کار
از زبان باید تو باشی لال و گوشانت کر است
گفت روی چشم، هر امری که تا صادر شود
من اطاعت می کنم از هر که این جا سرور است
گفت خانم هر چه اینجا بشنوی از نیک و بد
گوش هایت یک بود دیوار و آن دیگر در است
هر غذایی را که خوردی خام و پخته تند و شور
حق نداری تا بگویی کاین بد و کان بدتر است
گر زدم یک لنگه کفشی بر سرت از روی خشم
نوش جان کن، باش ساکت کاین روال نوکر است
نوجوان با خنده از منزل برون گردید و گفت
این که می خواهی تو نوکر نیست، نامش شوهر است!
پیشاپیش روز مرد مبارك
مجري: امروز ميخوام يه معما بپرسم ببينم کدومتون از همه باهوش تره
پسرعمه: اي بابا الآن ميفهمه من از همه باهوش ترم ريا ميشه!
مجري: فاميل دور چرا سرت رو انقدر تکون ميدي!؟
فاميل: آقاي مجري خيلي وقته از مغزم استفاده نکردم دارم گرم ميکنم يه وقت رگ به رگ نشه!
مجري: اون چيه که تو غذا ميريزن،اشک آدم رو هم درمياره!
فاميل: گوشت!
مجري: تا حالا ديدي گوشت اشک کسي رو دربياره!؟
فاميل: اين مقاومت ماست که رفته بالا وگرنه با اين پولي که بابت گوشت ميديم بايد خون گريه کنيم!
یه روز یه e^x و x^2 داشتن تو شهر ریاضیات قدم میزدن متوجه میشن یه مغازه اعلامیه زده همه اجناس این مغازه رایگان است فقط در ازای هر جنس که میخرید، یک بار از شما مشتق خواهیم گرفت.x^2 ناراحت میگه اینکه خیلی بی انصافیه من اگه سه تا جنس بردارم میشم صفر، e^x دلداریش میده میگه نگران نباش داداش هرچی خواستی بگو خودم برات میخرم برای من که فرقی نداره...e^x میره داخل فروشگاه و چند لحظه بعد با عجله و استرس میاد بیرون و میگه : فرار کن، زود باش ... نامردا دارن نسبت به y مشتق میگیرن!!!!
مهندس باس جکاشم علمی باشه.
ﺟﻚ ﺍﺯ ﻳﮏ ﻣﺰﺭﻋﻪﺩﺍﺭ ﺩﺭ ﺗﮑﺰﺍﺱ ﻳﮏ ﺍﻻﻍ را ﺑﻪ ﻗﻴﻤﺖ 100 ﺩﻻﺭ خريد. ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﺰﺭﻋﻪﺩﺍﺭ ﺍﻻﻍ ﺭﺍ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺗﺤﻮﻳﻞ ﺑﺪﻫﺪ. ﺍﻣﺎ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﻣﺰﺭﻋﻪﺩﺍﺭ ﺳﺮﺍﻍ جك ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: « ﻣﺘﺄﺳﻔﻢ ﺟﻮﻭﻥ .
بقیه در ادامه مطلب
تعدادی استاد دانشگاه رو دعوت کردن به فرودگاه و اونارو توی یک هواپیما نشوندن و وقتی درهای هواپیما رو بستن از بلندگو بهشون اعلام کردن که : این هواپیما ساخت دانشجویان شماست. وقتی اساتید محترم این خبرو شنیدن همه از دم اقدام به فرار کردن! همه رفتن به سمت در خروجی جز یه استاد که خیلی ریلکس نشسته بود......!
پرسیدن: چرا نشستی؟
نگو که نمیترسی؟!!!!
استاد با خونسردی گفت: اگه این هواپیما ساخت دانشجویان منه عمرا پرواز بکنه تازه اگه روشن بشه.
مکاشفات متاهلانه عیان کرده است که مرد را در قبال همسر چند مرتبت است :
مرتبت اول :"زن علیل ":مرد از معاضدت باهمسر ناتوان است وهر آنچه همسر گوید به اجبار همان کند.
مرتبت دوم :"زن ذلیل ":هر آنچه همسر گوید، مرد به گوش جان نیوشد.
مرتبت سوم:"زن خلیل ":دوست بدارد هر آنچه همسر دوست دارد ودیگر هیچ.
مرتبت چهارم :"زن رحیل ":هر گاه همسر آهنگ سفر کند، مرد هروله کنان در پی او رود.
مرتبت پنجم :"زن شهید ":مرد به مقام شهود رسیده باشد و جز همسر نبیند وجز همسر نخواهد وهرآنچه همسر خواهد همان کند، آنچه پزد، خورد؛آنچه دوزد،پوشد؛ودم برنیاورد واین مرتبتی بس عظیم است.
از کتاب "همسر خواری " اثر "صدرالمتاهلین ذلیل آبادی "
روزی نه چندان دور در شهری از خاوران،ببچاره مردی با تواضع از همسرش پیاله ای چای طلبید.
زن که در پیچ وخم های اینترنت راه می پیمود،بی آن که سر برارد گفت: بعدا.
مرد به خشم نیامد که هیچ با تبسمی بر لب گفت:مهربانو کمی سربرآور...
زن به عتاب گوشی به گوشه ای انداخت وگفت:
بقیه در ادامه مطلب
دوستم مغازه سوسیس و کالباسی داره تعریف میکرد
یه روز یه دختره اومد تو مغازه.
گفت: 500 گرم ژامبون مرغ میخوام
دوستم که داشت میکشید دختره پرسیده: خیالم راحت باشه که کیفیتش خوبه؟
دوستم گفت: بله، برا خودمونم تو خونه از همین میبرم. بعد گفت:شد700 گرم اشکالی نداره؟
دختره گفت: نه سگم چاق میشه، کمش کنید
هیچی دیگه رفیقم الان حالش خوب نیست، نشسته تو خونه افسردگی گرفته.
اگر مادرزن و خواهرزنتان در حال غرق شدن باشند و شما فقط یک حق انتخاب داشته باشید کدام را انتخاب می کنید؟
.
.
.
.
.
.
.
.
الف } نیم کیلو تخمه هندوانه
ب } سینما
ج }استخر
د } خوردن لواشک و تمر و یه کمی هم قاراقوروت.
نامزدش : کجایی عزیزم ؟
شاعر:
ماییم و می و مطرب و این کُنجِ خراب
جان و دل و جام و جامه در رهن شراب
نامزدش : مشروب !؟ مگه تو نگفتی من نماز میخونم ؟
بقیه در ادامه مطلب
ﺳﺎﻟﻬﺎ ﭘﯿﺶ ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺪﺍﺭﺱ، ﭘﺴﺮﺑﭽﻪ بازيگوشى ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺟﻌﻔر درس ميخواند. ﺭﻭﺯﯼ معلمش كه از شيطنت هاي او به تنگ آمده بود با او دعواي سختي كرد و به او گفت كه در آينده هيچ چيز نميشود. جعفر آنقدر در مقابل همكلاسيهايش خجل شد كه مدرسه خود را عوض كرد و تا سالها كسى از او خبر نداشت. بيست ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﺧﺎﻧﻢ ﺍﺣﻤﺪﯼ ﺑﻌﻠﺖ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﻗﻠﺒﯽ ﺩﺭﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺴﺘﺮﯼ ﺷﺪ ﻭ ﺗﺤﺖ ﻋﻤﻞ ﺟﺮﺍﺣﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺖ، ﻋﻤﻞ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩ، ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺑﻪ ﻫﻮﺵ ﺁﻣﺪﻥ، ﺩﮐﺘﺮﺟﻮﺍﻥ ﺭﻋﻨﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺧﻮﺩ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻭﯼ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯿﺰﺩ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﻭﯼ ﺗﺸﮑﺮﮐﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﺑﻌﻠﺖ ﺗﺄﺛﯿﺮ ﺩﺍﺭﻭﻫﺎﯼ ﺑﯿﻬﻮﺷﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺩﮐﺘﺮ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﻟﺒﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﺮﮐﺖ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺩﺍﺭﺩ ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﺭﻧﮓ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺑﻮﺩ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﮐﺒﻮﺩ ﺷﺪﻥ ﺑﻮﺩ ﺗﺎﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﮐﻤﺎﻝ ﻧﺎﺑﺎﻭﺭﯼ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺩﮐﺘﺮ ﺟﺎﻥ ﺑﺎﺧﺖ، ﺩﮐﺘﺮ ﻧﺎﺑﺎﻭﺭﺍﻧﻪ ﻭ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ،ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻋﻘﺐ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺟﻌﻔﺮ ﻧﻈﺎﻓﺘﭽﯽ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﻭﺷﺎﺧﻪ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﮐﻨﺘﺮﻝ ﺑﯿﻤﺎﺭﺍﻥ ﻗﻠﺒﯽ ﺭﺍ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭﺷﺎﺭﮊﺭ ﮔﻮﺷﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺁﻥ ﺯﺩﻩ ﺍﺳﺖ...
چيه؟ﻧﮑﻨﻪ ﯾﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﯾﻦ ﺟﻌﻔﺮ ﺩﻛتر شده!!!!
ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺍﺳﻢ ﺑﺮﻭﺳﻠﯽ " ﺳﻠﯿﻤﺎﻥ " ﺑﻮﺩ، ﺳﻠﯿﻤﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﻟﯿﻨﺪﺍ ﺁﺷﻨﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﺑﺎﻫﻢ ﺻﻤﯿﻤﯽ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ، ﺑﻪ ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻟﯿﻨﺪﺍ ﺑﻪ ﺳﻠﯿﻤﺎﻥ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ : "ﺳﻠﯽ ".
ﺭﻭﺯﯼ ﺳﻠﯿﻤﺎﻥ ﺑﺎ ﻟﯿﻨﺪﺍ ﺩﺭﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺑﺎﻫﻢ ﻗﺪﻡ ﻣﯿﺰﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﯾﺪﻓﻌﻪ ﯾﻪ ﺩﺯﺩ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﮐﯿﻒ ﻟﯿﻨﺪﺍ ﺭﺍ ﺍﺯﺵ ﻣﯿﺪﺯﺩﻩ، ﻟﯿﻨﺪﺍ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ،ﺳﻠﯿﻤﺎﻥ ﻫﻢ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺩﺯﺩﻩ ﻣﯽﺩﻭﻩ، ﻟﯿﻨﺪﺍ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯿﺰﻧﻪ : ﺑــــﺮﻭ ﺳﻠﯽ، ﺑﺮﻭ ﺩﻧﺒﺎﻟﺶ، ﺑــــﺮﻭ ﺳﻠﯽ !!!
ﺳﻠﯿﻤﺎﻥ ﻫﻢ ﺑﺎ ﯾﮏ ﭘﺮﺵ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺩﺯﺩ ﺭﻭ ﻣﯿﮕﺮﻩ ﻭ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﮐﺘﮏ ﻣﯿﺰﻧﻪ، ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﻣﯿﮑﺮﻧﺪ ﻫﻤﻪ ﺑﺎﻫﻢ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ : ﺑﺮﻭﺳﻠﯽ .. ﺑﺮﻭﺳﻠﯽ .. ﺑﺮﻭﺳﻠﯽ ...
ﻭ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﺑﺮﻭﺳﻠﯽ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪ .
.
.
ﺟﺪﻳﺪﺗﺮﻳﻦ ﻛﺸﻔﻴﺎﺕ ﺑﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩ
اخونده میگفت رفتیم تو یکی از دهاتا تو ماه رمضون برا تبلیغ. جوونا مسجد نمی اومدن رفتم طرح رفاقت ریختم تا از سیاست اخوندی استفاده کنم اینارو و بکشم مسجد نا سلامتی عمری درس خوندیم
خلاصه با بجه ها رفیق شدیم بچه ها گفتن حاج اقا بریم هندونه بچینیم دورهم بعداز افطار بخوریم
ما که پایه رفاقت شده بودیم کم نیووردم گفتم بریم
اقا مارو گذاشتن ترک موتور رفتیم
داشتیم هندونه میچیدیم که بچه ها پا گذاشتن به فرار گفتن حاج اقا فرار کن !!!گفتم کجا ؟!!!!من تازه بزرگاشو پیدا کردم یکی گفت بدو صاحبش اومد
مارو میگی تازه دوزاریمون افتاد که اومدم دزدی
اقا کفشا رو کندم عمامه رو زدم به دستم شوتش کردم پریدم ترک موتور!!!!
رسیدم خونه ماشینو روشن کردم اینجا کجا قم کجا!!!
ملت زنگ زدن حاج اقا کجاییی گفتم بابام فوت کرده سال بعد میام!!!!
مردي كت و شلواري با كراواتي زيبا ، قصد طلاق دادن زنش رو داشت .
دوستش علت رو جويا شد و مرد پاسخ داد: اين زن از روز اول هميشه مي خواست من رو عوض كنه.
منو وادار كرد سيگار و مشروب رو ترك كنم ... طرز پوشيدن لباسم رو عوض كرد ، و كاري كرد تا ديگه قماربازي نكنم، و همچنين در سهام سرمايه گذاري كنم و حتي منو عادت داده كه به موسيقي كلاسيك گوش كنم و لذت ببرم و الان هر هفته جمعه ها هم با دوستانم كه همه آدمهاي سرشناسي هستند ميرم بازي گلف !
دوستش با تعجب گفت: ولي اينايي كه ميگي چيز بدي نيستند !!!!
مرد گفت: خب اين رو مي دونم ولي حالا حس ميكنم كه ديگه اين زن در شان من نيست کمتراز من است!!!!!
الگوي زندگی تو كيست؟ تحقیقات اخیر برخی دانشمندان حاکی از اونه که مغز انسان از روابط ریاضی برای ذخیره ی علایق و احساسات استفاده می کنه! بدون نگاه کردن به جوابها این تست رو انجام بده.
۱- یه عدد از ۱ تا ۹ انتخاب کن.
۲- اون رو در عدد ۳ ضرب کن.
۳- حاصل رو بعلاوه ۳ کن.
۴- دوباره حاصل رو در ۳ ضرب کن.
۵- یه عدد ۲ یا ۳ رقمی بدست می آوری.
۶- ارقام عدد خودتو رو با هم جمع کن (مثلا اگر عددت۵۲ است ۵ رو با ۲جمع کن) .
جواب تست در ادامه مطلب
همه چی آرومه / همه چی تأمینه
این چقدر خوبه که /قیمتا پایینه!
همه چی آرومه /مسولا خوابیدن
شک نداری دیگه /تو به اوضاع من
بقیه در ادامه مطلب
ﻃﺮﻑ ﻓﺎﻣﯿﻠﯿﺶ "ﺧﺒﺮﺩﺍﺭ" ﺑﻮﺩﻩ!
ﻣﯿﺮﻩ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻣﯿﮕﻔﺘﻪ : ﺧﺒﺮﺩﺍﺭ
ﯾﺎﺭﻭ ﺩﺳﺖ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻣﯿﮕﻔﺘﻪ: ﺣﺎﺿﺮ ﻗﺮﺑﺎﻥ!
ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻫﻢ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻔﺘﻪ :
ﺍﺣﻤﻖ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻧﺒﻮﺩﻡ !
ﺻﺎﻑ ﺑﺎﯾﺴﺖ !
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﮏ ﻫﯿﺄﺕ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﺑﯿﺎﻥ ﺑﺎﺯﺩﯾﺪ !
ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺁﺑﺮﻭﺵ ﻧﺮﻩ ﺑﻬﺶ ﯾﮏ ﻣﺎﻩ ﻣﺮﺧﺼﯽ ﻣﯿﺪﻩ
ﻫﯿﺄﺕ ﺑﺎﺯﺩﯾﺪ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺍﻭﻣﺪﻧﺪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻔﺖ : ﺧﺒﺮﺩﺍﺭ
ﻫﻤﻪ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍ ﺩﺍﺩ ﺯﺩﻧﺪ : ﺭﻓﺘﻪ ﻣﺮﺧﺼﯽ
دو شیر از باغ وحشی می گریزند و هر کدام راهی را در پیش میگیرند ، یکی از شیرها به یک پارک جنگلی پناه میبرد اما به محض آنکه بر اثر فشار گرسنگی رهگذری را میخورد به دام میافتد ولی شیر دوم موفق میشود چند ماهی در آزادی به سر ببرد و هنگامی که گیر میافتد به باغ وحش بازگردانده میشود حسابی چاق و چله است ، شیر نخست از او میپرسد کجا پنهان شده بودی که این مدت گیر نیافتادی ؟ شیر دوم پاسخ میدهد در یکی از ادارات دولتی و هر سه روز در میان یکی از کارمندان اداره را میخوردم و کسی متوجه نمیشد ، شیر نخست پرسید پس چطور شد که گیر افتادی ؟ شیر دوم با دلخوری پاسخ میدهد. ؛ اشتباه کردم و آبدارچی را خوردم ، چون تنها کسی بود که کاری انجام میداد و غببت او را متوجه شدند !!
ﭘﯿﺮﺯﻥ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﯿﺎﺩ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﭘﯿﺶ ﭘﺴﺮﺵ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽ ﺑﺸﻪ !
ﺍﻣﺎ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﻣﯿﮕﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺸﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ پنج ﺳﻮﺍﻝ ﺟﻮﺍﺏ ﺑﺪﯼ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﺘﻮﻧﯽ ﺑﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎﺵ ﭘﺎﺳﺦ ﺻﺤﯿﺢ ﺑﺪﯼ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪﻣﻮﻥ ﺑﺸﯽ!!
ﭘﺴﺮﺵ ﻣﯿﮕﻪ ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭﮔﻢ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯿﺶ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ ﺷﻤﺎ ﺳﻮﺍﻝ ﺭﻭ ﺑﭙﺮﺳﯿﻦ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﺵ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻣﯿﮑﻨﻢ !
ﺍﻭﻧﺎﻫﻢ ﻣﯿﮕﻦ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ﺳﻮﺍﻻ ﺭﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﻦ !
1 : ﭘﺎﯾﺘﺨﺖ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟
بقیه در ادامه مطلب
يک عنصر جديد به شيمى اضافه شد:
نام:husband(شوهر)
نماد: Hb
وزن اتمى: در ابتدا سبک با گذشت زمان سنگين ميشه.
ويژگي هاى فيزيکى: در برخورد با فاميلاى سببى خیلی زود به جوش مياد. ,در برخورد با خانواده ى خودش ميتوانه همچون موم نرم بشه. در مجاورت خانمهاي ديگه ذوب ميشه. قابليت انفجار در مواردي که مورد سوال قرار بگيره.
ويژگى هاى شيميايى: بسيار واکنش پذير به شدت ناپايدار.....
نسبت به طلا,نقره,الماس و کارت اعتبارى ، بسیار مقاوم.
محل يافت شدن:اکثرا در مقابل تلويزيون...
بی تو آنلاین شبی باز از آن Room گذشتم.
همه تن چشم شدم. دنبال ID توگشتم.
شوق دیدار تو لبریز شد از Case وجودم.
شدم آن User دیوانه که بودم.
یادم آمد که شبی با هم از آن Room گذشتیم.
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم.
تو همه راز های Hack ریخته در آن Booter های سیاهت.
من همه محو تماشای PM هایت
Talk صاف و Room آرام.
بخت خندان و زمان رام.
منو تو (و بقیه) همه دلداده به آواز روی Voice.
یادم آید تو به من گفتی از این عشق حذر کن.
لحظه ای چند بر این Room Chat نظر کن.
آیینه عشق گذران است.
تو که امروز نگاهت به ای میلی نگران است.
باش فردا که دلت با ID دگران است.
تا فراموش کنی چندی از این Room سفر کن.
با تو گفتم حذر از Room ندانم
علی پهلوان، خواننده گروه موسیقی آریان،در کنسرتی که به همراه گروه برای ایرانیان مقیم لندن به منظور جمع آوری کمک برای مردم آفریقا داشتند، در بین اجرا از همه تماشاچیان خواست که سکوت محض برقرار کنند.سپس در حالیکه در سکوت کامل سالن دستهایش را با ریتمی آرام ولی پیوسته به هم می کوفت، برای این که مردم را متوجه عمق فاجعه گرسنگی در آفریقا کند، خطاب به تماشاچیان گفت: "هربار که من دستهام رو به هم می کوبم، کودکی در افریقا میمیره"
از ردیف جلوی تماشاچیان، صدایی با لهجه غلیظ سکوت را شکست
: "خو دست نزن حيووون !!!
ﺩﯾﺮﻭﺯ ﮐﯿﺒﻮﺭﺩﻣﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺗﻤﯿﺰﺵ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺍﯾﯿﻢ ﺳﻪ ﺳﺎﻟﺸﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﺍﺯﻡ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﻪ : ﺍﯾﻦ ﭼﯿﻪ ؟
ﻣﯽ ﮔﻢ : ﮐﯿﺒﻮﺭﺩﻩ
ﻣﯽ ﮔﻪ : ﻣﻦ ﻧﺒﺮﺩﻡ !
ﻣﯽ ﮔﻢ : ﮐﯿﺒﻮﺭﺩﻩ !
ﻣﯽ ﮔﻪ : ﻣﻦ ﻧﺒﺮﺩﻡ !!
ﻣﯽ ﮔﻢ : ﮐﯿﺒﻮﺭﺩ
ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﭘﺎ ﺷﺪ ﺭﻓﺖ ﭘﯿﺶ ﻣﺎﻣﺎﻧﺶ ﻣﯿﮕﻪ : ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺨﺪﺍ ﻣﻦ ﻧﺒﺮﺩﻡ ...
ﯾﻌﻨﯽ ﮐﯿﺒﻮﺭﺩﻭ ﮐﻮﺑﻮﻧﺪﻡ ﺗﻮ ﺳﺮﻡ !
ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﻣﯿﮕﻪ : ﺻﺪﺍﯼ ﭼﯽ ﺑﻮﺩ ؟
ﻣﯿﮕﻢ : ﮐﯿﺒﻮﺭﺩﻩ
ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﻣﯿﮕﻪ : ﺑﺲ ﮐﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺑﮑﺶ ﻧﻪ ﺍﻭﻥ ﺑﭽﻪ ﺑﺮﺩﻩ ، ﻧﻪ ﻣﻦ ، ﻧﻪ ﮐﺲ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯼ ! ﺧﻮﺩﺕ ﮔﻤﺶ ﮐﺮﺩﯼ ! ﺗﻮ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺗﺎﻗﻪ ! ﭘﺎﺷﻮ ﺧﻮﺏ ﺑﮕﺮﺩ !!!
ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﻇﻬﺮ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﯾﻪ ﺗﯿﻢ ﺗﺠﺴﺲ ﺣﺮﻓﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﻥ ﺩﻧﺒﺎﻟﺶ ﻣﯿﮕﺮﺩﻥ!!!!
چرچيل(نخست وزير اسبق بريتانيا) روزي سوار تاکسي شده بود و به دفتر BBC براي مصاحبه ميرفت. هنگامي که به آن جا رسيد به راننده گفت آقا لطفاً نيم ساعت صبر کنيد تا من برگردم.
راننده گفت: “ نه آقا! من مي خواهم سريعاً به خانه بروم تا سخنراني چرچيل را از راديو گوش دهم” .
چرچيل از علاقهي اين فرد به خودش خوشحال و ذوقزده شد و يک اسکناس ده پوندي به او داد. راننده با ديدن اسکناس گفت: “گور باباي چرچيل! اگر بخواهيد، تا فردا هم اينجا منتظر ميمانم
روزی همه دانشمندان مردند و وارد بهشت شدند آنها تصمیم گرفتند تا قایم باشک بازی کنند.
انیشتین اولین نفری بود که باید چشم می گذاشت.
او باید تا 100 میشمرد و سپس شروع به جستجو میکرد.
همه پنهان شدند بغير از نیوتون ...
نیوتون فقط یک مربع به طول یک متر کشید و درون آن ایستاد، دقیقا در مقابل انیشتین.
انیشتین شمرد .
او چشماشو باز کرد ودید که نیوتون در مقابل چشماش ایستاده.
انیشتین فریاد زد نیوتون بیرون( سک سک)،
نیوتون با خونسردی تکذیب کرد و گفت من بیرون نیستم.
او ادعا کرد که اصلا من نیوتون نیستم !!!
تمام دانشمندان از مخفیگاهشون بیرون اومدن تا ببینن اون چطور میخواد ثابت کنه که نیوتون نیست
نیوتون ادامه داد که من در یک مربع به مساحت یک متر مربع ایستاده ام
که من رو،نیوتون بر متر مربع میکنه ...
و از آنجایی که نیوتون بر متر مربع برابر "یک پاسکال" می باشد
بنابراین من "پاسکالم" پس پاسکال باید بیرون بره (پاسکال سک سک) !!
اگر آنگونه که با تلفن همراهتان برخورد میکنید با همسرتان بر خورد میکردید.اکنون خوشبخت ترین فردِ دنیا بودید.
اگر هر روز شارژش میکردید
اگر باهاش در روز از همه بیشتر صحبت میکردید.
اگر پایِ صحبتهایش مینشستید.
بقیه در ادامه مطلب
ناصرالدین شاه سالی یک بار (روز اربعین) آش نذری میپخت ودر حیاط قصر ملوکانه اغلب رجال مملکت جمع می شدند و برای تهیه آش شله قلمکار هر یک کاری انجام می دادند. بعضی سبزی پاک می کردند. بعضی نخود و لوبیا خیس می کردند. عدهای دیگهای بزرگ را روی اجاق می گذاشتند و خلاصه هر کس برای تملق و تقرب پیش ناصر الدین شاه مشغول کاری بود. خود اعلیحضرت هم بالای ایوان مینشست و قلیان می کشید ، سر آشپزباشی ناصرالدین شاه مثل یک فرمانده نظامی امر و نهی می کرد.
به دستور آشپزباشی در پایان کار به در خانه هر یک از رجال کاسه آشی فرستاده می شد و او میبایست کاسه آن را از اشرفی پر کند و به دربار پس بفرستد. کسانی را که خیلی میخواستند تحویل بگیرند روی آش آنها روغن بیشتری میریختند. پر واضح است آن که کاسه کوچکی از دربار برایش فرستاده می شد کمتر ضرر می کرد و آنکه مثلا یک قدح بزرگ آش ( که یک وجب هم روغن رویش ریخته شده) دریافت می کرد حسابی بدبخت می شد. به همین دلیل در طول سال اگر آشپزباشی مثلا با یکی از اعیان و یا وزرا دعوايش ميشد
ميگفت: آشی برات بپزم که یک وجب روغن رویش باشد.
1) المان :اموزش دوره های نوین رانندگی وسپس خرید اخرین مدل مرسدس بنز وسفر به تمامی اروپا به همراه خانواده
2) روسیه: اموزش فضانوردی و سفر به فضا و تفریح ونشاط به همراه خانواده
3) امریکا: اموزش خوانندگی و رقاصی و سپس شرکت در کلیه کنسرت ها و جشن ها به همراه خانواده
4) کانادا: اموزش شنا و سپس تفریح و نشاط به همراه خانواده در کلیه سواحل کانادا و اروپا
5) چین: اموزش دوره های رزمی و سپس ورزش و نشاط به همراه خانواده
6) انگلیس: اموزش دوره های تیراندازی و شکار و سپس تفریح و شکار در جنگلها به همراه خانواده
7) زاپن: اموزش خلبانی و سپس خرید هواپیمای شخصی و تفریح و نشاط بر فراز اسمان به همراه خانواده
8) ایران: اموزش رانندگی و سپس خرید یک پراید قسطی با چهار ضامن معتبر و کار در یک تاکسی تلفنی به صورت تمام وقت و رو اوردن به دخانیات بخاطر مشکلات مالی و ندادن اقساط پراید و سپس سکته قلبی و مغزی با هم و رفتن به بیمارستان به همراه خانواده
روزی روزگاری که window فقط به معنی یه دریچه تو دیوار بود و application روی کاغذ نوشته میشد. دورانی که keyboard نوعی پیانو بود و mouse فقط یک حیوان. سالها پیش به هنگامی که file وسیله مهمی در ادارات بود و hard drive یک سفر غیر راحت جاده ای. وقتی که cut با چاقو انجام میشد و paste توسط چسب. زمانه ای که web خانه عنکبوت بود virus ققط سرماخوردگی. موقعی که apple و blackberry فقط میوه به حساب میومدن ، اون زمان ما وقت بسیار زیادی برای بودن با خانواده داشتیم
ﺧﺪﺍﺩﺍﺩ ﺍﻓﺸﺎﺭﯾﺎﻥ ﺩﺭ ﮔﻔﺘﮕﻮﯼ با ﺭﺍﺩﯾﻮ ﺩﻧﺎ گفت: ﺍﺯﻃﺮﻑ ﻓﯿﻔﺎ ﺩﺍﻭﺭ ﺑﺎﺯﯼ ﭘﺎﮐﺴﺘﺎﻥ و ﺍﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻥ ﺑﻮﺩﻡ ، ﺩﻭ ﺗﯿﻢ ﺑﻪ ﻃﻮﺭﯼ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﮐﺮﯼ ﺩﺍﺭﻧﺪ ، ﺷﺮاﯾﻂ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻫﻢ ، ﻗﻀﯿﻪ ﺭﺍ ﺷﺪﯾﺪ ﺗﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ، ۶۰ ﺩﺭﺻﺪ ﻭﺭﺯﺷﮕﺎﻩ ﺍﻓﻐﺎﻧﯽ ﺑﻮﺩ ، ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﯼ ﮔﺬﺷﺖ ﺑﺎ ﺍﻋﻼﻡ ﭘﻨﺎﻟﺘﯽ ﺑﻪ ﺳﻮﺩ ﭘﺎﮐﺴﺘﺎﻥ ﻭ ﮔﻞ ﺷﺪﻥ آﻥ، ﺍﻓﻐﺎﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻭ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺗﻌﻮﯾﺾ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻨﺪ.
ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻡ ﺑﺎﺯﯾﮑﻦ ﺗﻌﻮﯾﻀﯽ ﺍﻓﻐﺎﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺧﻄﺮﻧﺎﮐﯽ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﻨﻪ ، ﺗﻨﻪ ﻫﺎﯼ ﺷﺪﯾﺪ ﻭ ﻗﺼﺪ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﺎﺯﯼ ﺭﻭ ﺍﺯ ﮐﻨﺘﺮﻟﻢ ﺧﺎﺭﺝ ﮐﻨﻪ ،ﺻﺪﺍﺵ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﭼﻨﺪ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺑﻪ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﺧﺸﻦ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﻨﯽ ،،،آﺭﺍﻣﺘﺮ،،،، ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻫﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺎﺭ ﺭﻭ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ ، ﺑﻪ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﻭ ﺑﺎ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﻭﺍﯾﺴﺎ ﻭ ﮐﺎﺭﺕ ﺯﺭﺩ ﺭﻭ ﻧﺸﻮﻧﺶ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﺩﻓﻌﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺧﺮﺍﺟﯽ ! ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻃﺮﻓﻢ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﮐﺮﻭ ﺳﯽ ﺧﻮﺕ ﻫﯽ ﭼﻪ ﺍﯾﮕﯽ؟ ﻣﻪ ﭼﻪ ﮐﺮﺩﻡ ! ؟
ﻣﺎﺕ ﻭ ﻣﺒﻬﻮﺕ ،،،ﺧﻨﺪه ﺍﻡ ﮔﺮﻓﺖ ! ﮔﻔﺖ : ﺧﺪﺍﺩﺍﺩ ﻣه می منه نیشناسی ؟ ﻣو ﭼﻬﺎﺭ ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻝ ﺳﺮ ﭼﻬﺎﺭ ﺭﺍه ﻋﺎﻟﯿﻮﻧﺪ (ﯾﺎﺳﻮﺝ ) ﺻﺎﻓﮑﺎﺭﯼ ﺩﺍﺷﺘﻢ. کرو! ! !
مطالب پربازدید
مطالب تصادفی
عضويت سريع
لینک دوستان