خرس و طوطی

جک،جک جدید،جک باحال،داستان طنز،داستان کوتاه طنز،داستان خنده دار،لطیفه,

طوطی و خرس توی هواپیما نشسته بودند. طوطی زنگ را فشار داد. مهماندار آمد و گفت: طوطی خانوم! فرمایشی داشتین؟ طوطی با لحنی شوخ گفت: نه. گفت: پس چرا زنگ زدین؟ گفت: همین طوری واسه مسخره بازی. خرس

نقشه سایت

خانه
خوراک

آمار

    آمار مطالب
    کل مطالب : 896 کل نظرات : 15 آمار کاربران
    افراد آنلاین : 3 تعداد اعضا : 23 آمار بازدید
    بازدید امروز : 495 بازدید دیروز : 141 ورودی امروز گوگل : 6 ورودی گوگل دیروز : 2 آي پي امروز : 80 آي پي ديروز : 60 بازدید هفته : 1,928 بازدید ماه : 4,242 بازدید سال : 19,694 بازدید کلی : 480,264 اطلاعات شما
    آی پی : 3.145.56.28 مرورگر : Safari 5.1 سیستم عامل : امروز : یکشنبه 30 اردیبهشت 1403

    آرشیو

    امکانات جانبی

    جدید ترین مطالب

    تاریخ : شنبه 16 شهریور 1398در درون خود چه دارید؟
    تاریخ : پنجشنبه 14 شهریور 1398یا ابوالفضل العباس
    تاریخ : چهارشنبه 13 شهریور 1398یا زهرا
    تاریخ : یکشنبه 10 شهریور 1398الاغ و امید
    تاریخ : پنجشنبه 15 مرداد 1394 امروز متوجه شدم که من در آینده زندگی میکنم
    تاریخ : یکشنبه 11 مرداد 1394استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟
    تاریخ : یکشنبه 11 مرداد 1394سوار تاکسی بین شهری شدم،
    تاریخ : شنبه 10 مرداد 1394خانم تهمینه میلانی در دلنوشته هایش مینویسد
    تاریخ : جمعه 09 مرداد 1394👈 فاصله حرف تا عمل
    تاریخ : جمعه 09 مرداد 1394لزوما هر چه در نت منتشر میشود نمیتواند صحیح باشد
    تاریخ : جمعه 09 مرداد 1394ﺯﻧﯽ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺷﺖ، هر شب قبل از خواب، ﺑﺎﺑﺖ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ دارد خوشحالیهایش را بنویس
    تاریخ : جمعه 09 مرداد 1394خانه
    تاریخ : پنجشنبه 08 مرداد 1394افرادي كه انرژى مثبت دارند
    تاریخ : پنجشنبه 08 مرداد 1394شنیدن عبارت «دوستت دارم
    تاریخ : پنجشنبه 08 مرداد 1394ﮔﺮﻭﻫﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺩﺭ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﺩﻭ ﺭﯾﻞ ﺭﺍﻩ ﺁﻫﻦ، ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﺑﻮﺩﻧﺪ،
    تاریخ : پنجشنبه 08 مرداد 1394 مارلون براندو
    تاریخ : چهارشنبه 07 مرداد 1394پادشاهي تصمیم گرفت پسرش را جای خود بر تخت بنشاند
    تاریخ : چهارشنبه 07 مرداد 1394او حتی لحظه ای هم ناامید نشد
    تاریخ : چهارشنبه 07 مرداد 1394 داستان سگ باهوش و صاحب ناشکر
    تاریخ : چهارشنبه 07 مرداد 1394دختری با پدرش میخواستند از یک پل چوبی رد شوند
    تاریخ : چهارشنبه 07 مرداد 1394از لابلای پیج اینستاگرام مهراب قاسم خانی
    تاریخ : چهارشنبه 07 مرداد 1394خاطره ای از مهراب قاسم خانی در مورد سیامک انصاری
    تاریخ : چهارشنبه 07 مرداد 1394آشغال سيب
    تاریخ : چهارشنبه 07 مرداد 1394هر پادشاهي ابتدا يک نوزاد بوده
    تاریخ : سه شنبه 06 مرداد 1394هفت کلید طلایی آرامش در ارتباطات
    تاریخ : سه شنبه 06 مرداد 1394 وقتی بچه بودم کنار مادرم می‌خوابیدم
    تاریخ : سه شنبه 06 مرداد 1394 چنار عباسعلی
    تاریخ : سه شنبه 06 مرداد 1394 آسیب های انرژی منفی
    تاریخ : سه شنبه 06 مرداد 1394تا به حال شده است که با یک پرسش نا مربوط از دهان یک آشنای دورو یا حتا نزدیک
    تاریخ : دوشنبه 05 مرداد 1394تو خوبی عزیزم خوب خوب خوب !
    تاریخ : دوشنبه 05 مرداد 1394یک انرژی مثبت قشنگ از سهراب سپهری
    تاریخ : دوشنبه 05 مرداد 1394زندگی در لحظه
    تاریخ : دوشنبه 05 مرداد 1394آموزنده
    تاریخ : دوشنبه 05 مرداد 1394تغییر نگاه به زندگی
    تاریخ : یکشنبه 04 مرداد 1394احترام
    تاریخ : یکشنبه 04 مرداد 1394همه چیز در زندگی گذرا و موقتی است.
    تاریخ : یکشنبه 04 مرداد 1394اصل ۷۰ به ۳۰ چیست؟
    تاریخ : یکشنبه 04 مرداد 1394نامه ای سرگشاده به والدین لطفا با من بازی کنید
    تاریخ : یکشنبه 04 مرداد 1394سگ قاسم خان
    تاریخ : یکشنبه 04 مرداد 1394ماهواره یا خانه خراب کن

    درباره ما

    حکمت و حکایت
    گاهی نمی توان به كتابی بیان نمود / حرفی كه یك حكایت كوتاه می زند

    آخرين ارسال هاي تالار گفتمان

    کمی طاقت داشته باشید...
    عنوان پاسخ بازدید توسط
    1 1076 admin
    3 285 admin
    1 306 admin
    4 218 admin
    0 182 admin

    تبلیغات

    خرس و طوطی

    طوطی و خرس توی هواپیما نشسته بودند. طوطی زنگ را فشار داد. مهماندار آمد و گفت:
     طوطی خانوم! فرمایشی داشتین؟ طوطی با لحنی شوخ گفت: نه. گفت: پس چرا زنگ زدین؟ گفت: همین طوری واسه مسخره بازی.
     خرس و طوطی خنیدند و مهماندار رفت. چند دقیقه گذشت، طوطی دوباره زنگ زد و مهماندار دوباره آمد و طوطی دوباره گفت: برای مسخره بازی زنگ زدم. مهماندار با ناراحتی رفت. دفعه سوم وقتی همه این کارها تکرار شد و طوطی گفت: برای مسخره بازی زنگ زدم، مهماندار با خشم در را به او نشان داد و گفت: اگر یک بار دیگر این کار را بکنی از هواپیما پرت ات می کنم بیرون.

    دفعه بعد خرس که از طوطی یاد گرفته بود، زنگ زد. میهماندار آمد و گفت: آقاخرسه! کاری داشتین، بفرمایید؟ خرس خندید و گفت: کاری نداشتم. مهماندار با ناراحتی گفت: پس برای چی زنگ زدین؟ خرس با صدای کلفتش در حالی که می خندید گفت: واسه مسخره بازی. مهماندار که سخت عصبانی بود،در هواپیما را باز کرد و تصمیم گرفت خرس را پرت کند بیرون. خرس در حال پرت شدن بیرون بود که طوطی گفت: می شه یه سوال ازش بکنم؟ مهماندار گفت: باشه، سوال کن. طوطی از خرس پرسید: تو بال داری و پرواز بلدی؟ خرس گفت: نه، من نه بال دارم و نه پروازبلدم. طوطی گفت: خب احمق! تو که نمی تونی پرواز کنی، واسه چی مسخره بازی درآوردی؟


    کد امنیتی رفرش

    مطالب پربازدید

    ورود کاربران


    » رمز عبور را فراموش کردم ؟

    عضويت سريع

    نام کاربری :
    رمز عبور :
    تکرار رمز :
    موبایل :
    ایمیل :
    نام اصلی :
    کد امنیتی :
     
    کد امنیتی
     
    بارگزاری مجدد