جک،حکایت،ماجراهای واقعی،داستان،داستان واقعی،جک خنده دار،داستان بامزه،

جک،حکایت،ماجراهای واقعی،داستان،داستان واقعی،جک خنده دار،داستان بامزه، ,

جک،حکایت،ماجراهای واقعی،داستان،داستان واقعی،جک خنده دار،داستان بامزه، داستان واقعی،حکایت بامزه،حکایتهای جالب،داستان های جالب،جک جدید،جک باحال،اس ام اس جدید،داست

نقشه سایت

خانه
خوراک

آمار

    آمار مطالب
    کل مطالب : 896 کل نظرات : 15 آمار کاربران
    افراد آنلاین : 2 تعداد اعضا : 23 آمار بازدید
    بازدید امروز : 104 بازدید دیروز : 139 ورودی امروز گوگل : 0 ورودی گوگل دیروز : 9 آي پي امروز : 68 آي پي ديروز : 68 بازدید هفته : 1,238 بازدید ماه : 3,552 بازدید سال : 19,004 بازدید کلی : 479,574 اطلاعات شما
    آی پی : 3.141.197.212 مرورگر : Safari 5.1 سیستم عامل : امروز : جمعه 28 اردیبهشت 1403

    آرشیو

    امکانات جانبی

    جدید ترین مطالب

    تاریخ : شنبه 16 شهریور 1398در درون خود چه دارید؟
    تاریخ : پنجشنبه 14 شهریور 1398یا ابوالفضل العباس
    تاریخ : چهارشنبه 13 شهریور 1398یا زهرا
    تاریخ : یکشنبه 10 شهریور 1398الاغ و امید
    تاریخ : پنجشنبه 15 مرداد 1394 امروز متوجه شدم که من در آینده زندگی میکنم
    تاریخ : یکشنبه 11 مرداد 1394استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟
    تاریخ : یکشنبه 11 مرداد 1394سوار تاکسی بین شهری شدم،
    تاریخ : شنبه 10 مرداد 1394خانم تهمینه میلانی در دلنوشته هایش مینویسد
    تاریخ : جمعه 09 مرداد 1394👈 فاصله حرف تا عمل
    تاریخ : جمعه 09 مرداد 1394لزوما هر چه در نت منتشر میشود نمیتواند صحیح باشد
    تاریخ : جمعه 09 مرداد 1394ﺯﻧﯽ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺷﺖ، هر شب قبل از خواب، ﺑﺎﺑﺖ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ دارد خوشحالیهایش را بنویس
    تاریخ : جمعه 09 مرداد 1394خانه
    تاریخ : پنجشنبه 08 مرداد 1394افرادي كه انرژى مثبت دارند
    تاریخ : پنجشنبه 08 مرداد 1394شنیدن عبارت «دوستت دارم
    تاریخ : پنجشنبه 08 مرداد 1394ﮔﺮﻭﻫﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺩﺭ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﺩﻭ ﺭﯾﻞ ﺭﺍﻩ ﺁﻫﻦ، ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﺑﻮﺩﻧﺪ،
    تاریخ : پنجشنبه 08 مرداد 1394 مارلون براندو
    تاریخ : چهارشنبه 07 مرداد 1394پادشاهي تصمیم گرفت پسرش را جای خود بر تخت بنشاند
    تاریخ : چهارشنبه 07 مرداد 1394او حتی لحظه ای هم ناامید نشد
    تاریخ : چهارشنبه 07 مرداد 1394 داستان سگ باهوش و صاحب ناشکر
    تاریخ : چهارشنبه 07 مرداد 1394دختری با پدرش میخواستند از یک پل چوبی رد شوند
    تاریخ : چهارشنبه 07 مرداد 1394از لابلای پیج اینستاگرام مهراب قاسم خانی
    تاریخ : چهارشنبه 07 مرداد 1394خاطره ای از مهراب قاسم خانی در مورد سیامک انصاری
    تاریخ : چهارشنبه 07 مرداد 1394آشغال سيب
    تاریخ : چهارشنبه 07 مرداد 1394هر پادشاهي ابتدا يک نوزاد بوده
    تاریخ : سه شنبه 06 مرداد 1394هفت کلید طلایی آرامش در ارتباطات
    تاریخ : سه شنبه 06 مرداد 1394 وقتی بچه بودم کنار مادرم می‌خوابیدم
    تاریخ : سه شنبه 06 مرداد 1394 چنار عباسعلی
    تاریخ : سه شنبه 06 مرداد 1394 آسیب های انرژی منفی
    تاریخ : سه شنبه 06 مرداد 1394تا به حال شده است که با یک پرسش نا مربوط از دهان یک آشنای دورو یا حتا نزدیک
    تاریخ : دوشنبه 05 مرداد 1394تو خوبی عزیزم خوب خوب خوب !
    تاریخ : دوشنبه 05 مرداد 1394یک انرژی مثبت قشنگ از سهراب سپهری
    تاریخ : دوشنبه 05 مرداد 1394زندگی در لحظه
    تاریخ : دوشنبه 05 مرداد 1394آموزنده
    تاریخ : دوشنبه 05 مرداد 1394تغییر نگاه به زندگی
    تاریخ : یکشنبه 04 مرداد 1394احترام
    تاریخ : یکشنبه 04 مرداد 1394همه چیز در زندگی گذرا و موقتی است.
    تاریخ : یکشنبه 04 مرداد 1394اصل ۷۰ به ۳۰ چیست؟
    تاریخ : یکشنبه 04 مرداد 1394نامه ای سرگشاده به والدین لطفا با من بازی کنید
    تاریخ : یکشنبه 04 مرداد 1394سگ قاسم خان
    تاریخ : یکشنبه 04 مرداد 1394ماهواره یا خانه خراب کن

    درباره ما

    حکمت و حکایت
    گاهی نمی توان به كتابی بیان نمود / حرفی كه یك حكایت كوتاه می زند

    آخرين ارسال هاي تالار گفتمان

    کمی طاقت داشته باشید...
    عنوان پاسخ بازدید توسط
    1 1076 admin
    3 285 admin
    1 306 admin
    4 217 admin
    0 182 admin

    تبلیغات

    پیرمرد قمار باز(بسیار جالب)

    پیرمرد قمار باز(بسیار جالب)

    روزی پیرمرد قمار بازی احضاریه ای از طرف اداره مالیات دریافت کرد که در آن نوشته بود در روزی مشخص برای تعیین مالیاتش به اداره مالیات برود.

    صبح روز مورد نظر او به همراه وکیلش به اداره مالیات رفت و در آنجا کارمند اداره مالیات از او پرسید که ابن ثروت هنگفت را از چه راهی به دست اورده تا برایش مالیات تعیین کند؟
    پیرمرد جواب داد: من در تمام زندگی مشغول به قمار بوده ام و تمام این ثروت از راه قمار به دست آمده.
    کارمند مالیاتی گفت: محال است این همه ثروت از راه قمار باشد! یعنی شما هیچ گاه نباخته اید؟
    اداره مالیات باور ندارد که همه آن ثروت از راه قمار باشد.
    پیرمرد گفت: اگر دوست داشته باشید ،در یک نمایش کوچک به شما نشان خواهم داد. و سپس ادامه داد:
    مثلا من حاضرم با شما سر هزار دلار شرط ببندم که چشم راست خود را با دندان گاز خواهم گرفت!
    کارمند اداره مالیات گفت: این کار محال است! من حاضرم شرط ببندم!
    پیرمرد بلافاصله چشم راست خود را که مصنوعی بود، در اورد و با دندان گاز گرفت!
    کارمند دهانش از شگفتی باز ماند و پیرمرد باز ادامه داد :

     حالا حاضرم با شما سر دو هزار دلار شرط ببندم که این بار چشم چپ خودم را با دندان گاز بگیرم!

    کارمند اداره مالیات گفت: امکان ندارد آن یکی چشمش هم مصنوعی باشد؛ چرا که او بدون عصا آمده و می تواند ببیند، لذا دوباره شرط بست. این بار پیرمرد دندان های مصنوعیش را در آورد و روی چشم چپ گذاشت و گاز گرفت! کارمند اداره مالیات بسیار ناراحت و از این که تا به حال سه هزار دلار باخته بود، بسیار بر افروخته بود. وکیل هم شاهد این ماجراها بود. پیرمرد گفت :

     حالا می خواهم شش هزا دلار با شما شرط ببندم که کار سخت تری انجام دهم !

    کارمند مالیات پرسید: این بار سر چه چیزی شرط می بندید ؟
    پیر مرد گفت : من آن سوی میز شما سطل اشغالی قرار می دهم و این سوی میز می ایستم و به طرف سطل اشغال إدرار می کنم، بدون ان که حتی قطره ای از آن در این بین به زمین بریزد !
    کارمند اداره مالیات گفت؛ این بار دیگر محال است که موفق شوید، قبول می کنم !
    پیرمرد سطل اشغالی در آن سوی میز قرار داد و پشت میز ممیز مالیاتی ایستاد و زیپش را پایین کشید و علی رغم تلاش، تمام ادرارش را روی میز ریخت و همه میزش را آلوده کرد!
    کارمند مالیاتی با خوشحالی فریاد زد؛ دیدید ؟ می دانستم که موفق نمی شوید ، من برنده شدم!

     در این هنگام وکیلی که همراه پیرمرد بود، با دو دست سر خود را گرفت، کارمند پرسید:

     اتفاق خاصی افتاده؟ شما خوب هستید؟

    وکیل گفت : نه ! خوب نیستم ! صبح که می خواستیم به اینجا بیاییم ، پیرمرد با من سر 25 هزار دلار شرط بست که روی میز شما ادرار خواهد کرد و شما نه تنها ناراحت نمی شوید، بلکه از این کار بسیار خوشحال هم خواهید شد!


    نظرات برای این پست غیر فعال میباشد .

    مطالب پربازدید

    ورود کاربران


    » رمز عبور را فراموش کردم ؟

    عضويت سريع

    نام کاربری :
    رمز عبور :
    تکرار رمز :
    موبایل :
    ایمیل :
    نام اصلی :
    کد امنیتی :
     
    کد امنیتی
     
    بارگزاری مجدد