آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
موضوعات
آمار
امکانات جانبی
جدید ترین مطالب
درباره ما
|
یکی ازعلمای ربانی نقل می کرد:درایام طلبگی دوستی داشتم که ساعتی داشت وبسیارآن رادوست می داشت ،همواره دریادآن بودکه گم نشودو آسیبی به آن نرسد،او بیمارشد و بر اثر بیماری آنچنان حالش بدشدکه حالت احتضار و جان دادن پیدا کرد، در این میان یکی از علماء در آنجا حاضر بود و او را تلقین می داد و می گفت: بگو لااله الاالله او درجواب می گفت : نشکن نمی گویم :ماتعجب کردیم که چرا به جای ذکر خدا، می گوید:نشکن نمی گویم ، همچنان این معما برای ما بدون حل ماند،تا اینکه حال آن دوست بیمارم اندکی خوب شد و من از او پرسیدم ،این چه حالی بود که پیدا کردی ،ما می گفتیم بگو لا اله الاالله ،تو درجواب می گفتی :نشکن نمی گویم .
او گفت : اول آن ساعت را بیاورید تا بشکنم ،آن را آوردند و شکست. ،سپس گفت من دلبستگی خاصی به این ساعت داشتم ،هنگام احتضار شما می گفتید بگو لااله الاالله ،شخصی شیطان را دیدم که همان ساعت را در یک دست خودگرفته ،وبا دست دیگر چکشی بالای آن ساعت نگه داشته و می گوید:اگر بگوئی لااله الاالله ،این ساعت رامی شکنم ،من هم به خاطر علاقه وافری که به ساعت داشتم می گفتم :ساعت رانشکن ،من لااله الا الله نمی گویم !
مطالب پربازدید
مطالب تصادفی
عضويت سريع
لینک دوستان