آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
موضوعات
آمار
امکانات جانبی
جدید ترین مطالب
درباره ما
|
چارلی و آنتیمو با اینکه ملیتشان فرق داشت اما رفقاقتشان انقدر قوی بود که زباتزد بچه های دانشگاه بودند .به شکلی که در سال آخر وقتی انتیمو نتوانست شش واحد را بگذارند . چارلی هم در جلسه امتحان برگه هایش را سفید داد تا رفیقش سال آخر را تنها نباشد! اما پس از فارق التحصیلی و از وقتی انتیمو ازدواج کرد میانشان فاصله افتاد و همین باعث شد چارلی معتاد شود و البته انتیمو باز هم او را تنها نگذاشت و چند مرتبه او را ترک داد اما پس از چند وقت چارلی دوباره اعتیادش را شروع میکرد و ... تا بالاخره انتیمو یک روز انقدر عصبانی شد که وقتی چارلی برای صدمین بار از او پول خواست تا مواد بخرد انتیمو رفیق قدیمی اش را از خانه بیرون کرد.
چارلی مدتها اواره بود تا ناگهان فرشته نجاتش در هیبت دختری زیبا و ثروتمتد به سراغش امد . لیندا طوری عاشق چارلی شد که توانست او را ترک بدهد تا اینکه یک روز چارلی با زنش به منزل رفیق قدیمی اش رفت و موقع شام بود که چارلی حرف دلش را زد : احمق ترین رفیق عالم من هستم که یک سال عمرم را در دانشگاه هدر دادم به خاطر تو اما تو یک وعده پول مواد را به من ندادی !
انتیمو اما لبخند تلخی زد و گفت :نه من احمق ترین هستم که پول مواد تو را ندادم اما خواهر زیبا و ثروتمندم را فرستادم تا با عشقش تو را از لجنزار خارج کند....
سپس انتیمو سرش را پایین انداخت تا گریه چارلی را نبیند!
مکافیه تو بازار جستجو کنی
مطالب پربازدید
مطالب تصادفی
عضويت سريع
لینک دوستان