آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
موضوعات
آمار
امکانات جانبی
جدید ترین مطالب
درباره ما
|
مادری رو به فرزندش کرد و او را نصیحت کرد:
فرزندم:
روزی از روزها مرا پیر و فرتوت خواهی دید...ودر کارها یم غیر منطقی!!
در آن وقت لطفا به من کمی وقت بده و صبر کن تا مرا بفهمی.
هنگامی که دستم می لرزد و غذایم بر روی لباسم می ریزد؛
هنگامی که از پوشیدن لباسم ناتوانم؛
پس صبر کن و سالهایی را به یاد آور که کارهایی که امروز
بقیه در ادامه مطلب
بچه که بودم فکر می کردم پدر و مادرها مثل ساعت شنی هستند تمام که بشوند برشان می گردانی از نو شروع می شوند بعدها فهمیدم آنها
مثل مداد رنگی هستند
دنیایت را رنگ می کنند
خودشان ولی آب می روند
نقاشی هایت را که کشیدی
یک روز تمام می شوند
کاش زودتر کسی راستش را به من گفته بود
پدر و مادرها مثل قند می مانند
چای زندگی ات را که شیرین بکنند
خودشان تمام می شوند.
مطالب پربازدید
مطالب تصادفی
عضويت سريع
لینک دوستان