آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
موضوعات
آمار
امکانات جانبی
جدید ترین مطالب
درباره ما
|
ﻣﺎﺩﺭ ﺟﺪﯾﺪ
ﮔﻮﯾﻨﺪ ﻣﺮﺍ ﭼﻮ ﺯﺍﺩ ﻣﺎﺩﺭ
ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻧﺎﭘﻪ ﻟﻤﯿﺪﻥ ﺁﻣﻮﺧﺖ
ﺷﺒﻬﺎ ﺑﺮ ﻣﺎﻫﻮﺍﺭﻩ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ
ﺑﻨﺸﺴﺖ ﻭ ﮐﻠﯿﭗ ﺩﯾﺪﻥ ﺁﻣﻮﺧﺖ
ﺑﺮ ﭼﻬﺮﻩ ﺳﺒﻮﺱ ﻭ ﻣﺎﺳﺖ...
قمپوز در اصل نام توپي است که عثماني ها در سلسله جنگ هايي که با ايران داشته اند مورد استفاده قرار مي دادند.اين توپ اثر تخريبي نداشت چرا که در آن از گلوله استفاده نمي شد و فقط از باروت و پارچه هاي کهنه که با فشار درون لوله توپ جاي مي دادند تشکيل شده بود.هدف از استفاده آن ايجاد رعب و وحشت در بين سپاهيان و سواران بوده است.در جنگ هاي اوليه بين ايران و عثماني اين توپ نقش اساسي در تضعيف روحيه ي سربازان ايراني داشت ولي بعد ها که دست آنها رو شد ديگر فاقد اثر اوليه بود و هر گاه صداي دلخراش اين توپ به صدا در مي آمد سپاهيان مي گفتند :نترسيد ، قمپوز در کردند!!
در خانه، مرد خوب، مرد مغرور نیست. مردی است که در کارهای منزل به همسرش کمک کند.
اما چگونه در کارهای منزل به زنمان کمک کنیم؟
۱- در خوردن غذا با او همکاری کنید.
۲- کانالهای تلویزیون را شما عوض کنید.
۳- موقعی که همسرتان مشغول تمیز کردن زمین و جارو کردن است، پایتان را بلند کنید که زیر پایتان را نیز جارو بکشد.
۴- با آواز خواندن در حمام، موجبات شادی همسر دلبندتان را فراهم آورید.
۵- وقتی همسرتان در آشپزخانه مشغول پخت غذاست، گاهی به آشپزخانه سرزده و با ناخونکزدن به غذا به او در پخت غذای خوشمزهتر و لذیذتر مشاوره دهید.
۷- برای هر بار آب خوردن، یک لیوان بردارید و در آن آب بخورید تا همسر شما بهانهی کافی برای آببازی داشته باشد.
۸- موقع پاک کردن سبزی، زنتان را تنها بگذارید تا بتواند در آرامش و با تمرکز، سبزیها رو پاک کند.
من از همینجا از همهی آقایونی که اینقدر تو خونه به خانوماشون کمک میکنند، تشکر میکنم.
رسانه باشید و نشر دهید تا همهی مردان به وظایف خود آشنا شوند.
نخند! منتشر کننده این پیام باش.
مشکل ما کجاست ؟
ﻧﺰﺩﯾﮏ ٣٨ ﺳﺎﻟﻪ ﻫﻤﻪ ﺟﻮﺭ ﺩﻋﺎ ﻭ ﻋﺰﺍ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻭ ﻧﻔﺮﯾﻦ ﮐﺮﺩﯾﻢ؛
٨ ﺳﺎﻝ ﺑﺎ ﻧﺼﻒ ﺩﻧﯿﺎ ﺟﻨﮕﯿﺪﯾﻢ؛
15 ﺳﺎﻟﻪ ﺩﺭ ﺗﺤﺮﯾﻢ ﺍﺯ ﻧﺎﺧﻨﮕﯿﺮ
ﺩﻭﺱ ﺷﺪﻥ ﺑﺎ ﺑﻌﻀﯿﺎ
ﻣﺜﻪ ﺑﺴﺘﻦ ﺍﺷـــﺘﺒﺎﻫﯽ ﺩﮐﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﻟﺒﺎﺳﻪ !
ﺗﺎ ﺑﻪ ﺁﺧﺮﺵ ﻧــﺮﺳﯽ
ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﻤﯿﺸﯽ ﺍﺷـــــــــﺘﺒﺎﻩﮐﺮﺩﯼ ...!!
نانوایی شلوغ بود و چوپان،مدام اینپا و آنپا میکرد،نانوا به او گفت:چرا اینقدر نگرانی؟گفت:گوسفندانم را رها کردهام و آمدهام نان بخرم،میترسم گرگها شکمشان را پاره کنند!نانوا گفت:چرا گوسفندانت را به خدا نسپردهای؟گفت:سپردهام،اما او خدای«گرگها»هم هست!!!
روزی نیوتن در محضر هردمبیل خان نشسته بود.
هردمبیل خان از ایشان پرسید :
شنیده ام شما گفتید : یک کیلو آهن و یک کیلو پنبه وزن برابر دارند؟؟؟ :|
نیوتن گفت : بله همین طور است.
هردمبیل خان گفت یک کیلو پنبه و یک کیلو آهن آوردند .
اول پنبه را به سر نیوتن زد سپس آهن را به سر نیوتن زد!!! :|
نیوتن از درد نالید. هردمبیل خان گفت :
حالا کدام سنگینتر بود!!!!
نیوتن از گفته خود پشیمان شد و فوراً به دین اسلام گرويد!!!!
و در هَردَمبَلِستان مشغول دامداری شد!!!!
ﻣﺮﺩﯼ ﺩﺭ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮﺯﯾﻊ ﮔﻮﺷﺖ ﮐﺎﺭ ﻣﯽﮐﺮﺩ. ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺮﮐﺸﯽ ﺑﻪ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺩﺍﺧﻞ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﮔﯿﺮ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﺁﺧﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﻮﺩ . ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺟﯿﻎ ﺩﺍﺩ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺑﻠﮑﻪ ﮐﺴﯽ ﺻﺪﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﻮﺩ ﻭ ﻧﺠﺎﺗﺶ ﺑﺪﻫﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﮔﯿﺮ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺶ ﺩﺭ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﺪ . ﺑﻌﺪ ﺍﺯ 5 ﺳﺎﻋﺖ، ﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻣﺮﮒ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺩﺭ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﺍﺩ . ﺍﻭ ﺍﺯ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﭼﻄﻮﺭﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺳﺮ ﺯدی؟
ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : «ﻣﻦ 35 ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽﺁﯾﻨﺪ ﻭ ﻣﯽﺭﻭﻧﺪ . ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻌﺪﻭﺩ ﮐﺎﺭﮔﺮﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺳﻼﻡ ﻭ ﺍﺣﻮﺍﻟﭙﺮﺳﯽ ﻣﯽﮐﻨﯽ ﻭ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﺮﻭﺝ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﻣﯽﮐﻨﯽ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺧﺎﺭﺝ ﻣﯽﺷﻮﯼ . ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮔﺮﻫﺎ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻃﻮﺭﯼ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ. ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻫﻢ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻗﺒﻞ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺳﻼﻡ ﮐﺮﺩﯼ ﻭﻟﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﯿﺪﻡ . ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﺎﻓﺘﻦ ﺗﻮ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺳﺮﯼ ﺑﺰﻧﻢ . ﻣﻦ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﺣﻮﺍﻟﭙﺮﺳﯽ ﻫﺮ ﺭﻭﺯﻩ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺗﻮ ﻣﻦ ﻫﻢ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻡ .»
ﻣﺘﻮﺍﺿﻊ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﭘﯿﺮﺍﻣﻮﻧﻤﺎﻥ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ
دانشجویی میگفت :
یک روز استاد دانشگاه به هر کدام از دانشجویان کلاس یک بادکنک باد شده و یک سوزن داد و گفت یک دقیقه فرصت دارید بادکنکهای یکدیگر را بترکانید هرکس بعد از یکدقیقه بادکنکش را سالم تحویل داد برنده است.
مسابقه شر وع و بعداز یکدقیقه من و چهار نفر دیگه با بادکنک سالم برنده شدیم.
سپس استاد رو به دانشجویان کرد و گفت :من همین مسابقه را در کلاس دیگری برپا کردم و همه کلاس برنده شدند زیرا هیچکس بادکنک دیگری را نترکاند چراکه قرار بود بعداز یک دقیقه هرکس بادکنکش سالم ماند برنده باشد که اینچنین هم شد.!
ما انسانها دراین جامعه رقیب یکدیگر نیستیم و قرار نیست ما برنده باشیم و دیگران بازنده.
قرار نیست خوشبختی خود را با تخریب دیگران تضمین کنیم.
میتوانیم باهم بخوریم.باهم رانندگی کنیم. باهم شاد باشیم. باهم…باهم…
پس چرا بادکنک دیگری را بترکانیم؟
بیاییم حداقل در رانندگی کردنمان تجدید نظر کنیم. چنانچه شایسته دانستید به اشتراک بگذارید شاید انتشارش بر جامعه ای تاثیر گذار باشید.
🔹یک: دانش آموزان همراه هر روز به مدت ربع ساعت به نظافت مدرسه می پردازند و این کار باعث تربیت نسلی متواضع و حریص بر نظافت می گردد.
🔸دو: هر شهروند ژاپنی که سگ داشته باشد، همیشه کیف
پوست کلفت ترین انسانهای کره زمین چه کسانی هستند؟
آفرین!
ایرانی ها
آب نیترات دار
نان جوش شیرین دار
برنج آرسنیک دار
سبزیجات با فاضلاب
میوه ها با کود شیمیایی و سموم دز بالا
لبنیات با وایتکس و روغن پالم
گوشت تاریخ مصرف گذشته
مرغ هورمونی
آلودگی هوا
پارازیت
پراید
سقوط هواپیما
و ...
خداییش این ها را به کرگدن می دادن تا حالا نسلش منقرض میشد!!
یک پیرمرد بازنشسته، خانه جدیدی در نزدیکی یک دبیرستان خرید.
یکی دو هفته اول همه چیز به خوبی و در آرامش پیش میرفت تا این که مدرسه ها باز شد.
در اولین روز مدرسه، پس از تعطیلی کلاسها سه تا پسر بچه در خیابان راه افتادند و در حالی که بلند، بلند با هم حرف می زدند، هر چیزی را که در خیابان افتاده بود شوت میکردند و سر و صدای عجیبی راه انداختند...
این کار هر روز تکرار می شد و آسایش پیرمرد کاملاً مختل شده بود.
این بود که تصمیم گرفت کاری بکند.
روز بعد که مدرسه تعطیل شد، دنبال بچه ها رفت و آنها را صدا کرد و به آنها گفت:
بچه ها شما خیلی بامزه هستید و من از این که میبینم شما اینقدر نشاط جوانی دارید خیلی خوشحالم.
من هم که به سن شما بودم همین کار را میکردم و حالا می خواهم لطفی در حق من بکنید !
من روزی 1000 تومن به هر کدام از شما می دهم که بیایید اینجا، و همین کارها را بکنید !!!
بچه ها خوشحال شدند و به کارشان ادامه دادند.
تا آن که چند روز بعد، پیرمرد دوباره به سراغشان آمد و گفت:
ببینید بچه ها متأسفانه در محاسبه حقوق بازنشستگی من اشتباه شده و من نمیتونم روزی 100 تومن بیشتر بهتون بدم. از نظر شما اشکالی نداره؟
بچه ها گفتند: 100 تومن؟ اگه فکر میکنی ما به خاطر روزی فقط 100 تومن حاضریم اینهمه بطری نوشابه و چیزهای دیگه رو شوت کنیم، کور خوندی. ما نیستیم !!!
و از آن پس پیرمرد با آرامش در خانه جدیدش به زندگی ادامه داد
چوپانى به مقام وزارت رسید. هر روز بامداد بر مى خاست و كلید بر مى داشت و درب خانه پیشین خود باز مى كرد و ساعتى را در خانه چوپانى خود مى گذراند. سپس از آنجا بیرون مى آمد و به نزد امیر مى رفت.شاه را خبر دادند كه وزیر هر روز صبح به خلوتى مى رود و هیچ كس را از كار او آگاهى نیست. امیر را میل بر آن شد تا بداند كه در آن خانه چیست. روزى ناگاه از پس وزیر بدان خانه در آمد. وزیر را دید كه پوستین چوپانى بر تن كرده و عصاى چوپانان به دست گرفته و آواز چوپانى مى خواند.امیر گفت: اى وزیر ! این چیست كه مى بینم ؟ وزیر گفت : هر روز بدین جا مى آیم تا ابتداى خویش را فراموش نكنم و به غلط نیفتم ، كه هر كه روزگار ضعف به یاد آرد ، در وقت توانگرى ، به غرور نغلتد .امیر ، انگشترى خود از انگشت بیرون كرد و گفت : بگیر و در انگشت كن ؛ تاكنون وزیر بودى، اكنون امیرى .....در آیه 5 سوره فاطر آمده است:بله ، هرکه هستی باش ،چوپان، وزیر یا وکیل، ولی توجه داشته باش :فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا .....زندگی دنیا شما را نفریبد ....
روزی از میلتون، شاعر معروف انگلیسی پرسیدند: «چرا ولیعهد انگلستان می تواند در ۱۴ سالگی بر تخت سلطنت بنشیند و سلطنت کند؛ اما تا ۱۸ سال نداشته باشد نمی تواند ازدواج کند؟» میلتون گفت: «به خاطر این که اداره کردن یک مملکت از اداره کردن یک زن به مراتب آسان تر است!»
۱)از زشت رویی پرسیدند:آنروز که جمال پخش میکردند کجا بودی ؟ گفت : در صف کمال.
۲)اگر کسی به تو لبخند نمیزند علت را در لبان بسته خود جستجو کن.
۳)مشکلی که با پول حل شود ، مشکل نیست ، هزینه است!
۴)همیشه رفیق پا برهنه ها باش ، چون هیچ ریگی به کفششان نیست!!
۵)با تمام فقر ، هرگز محبت را گدایی مکن و با تمام ثروت هرگز عشق را خریداری نکن!
۶)هر کس ساز خودش را می زند، اما مهم شما هستید که به هر سازی نرقصید.
۷)مردی که کوه را از میان برداشت کسی بود که شروع به برداشتن سنگ ریزه ها کرد
۸)شجاعت یعنی : بترس ، بلرز ، ولی یک قدم بردار.
۹)وقتی تنها شدی بدان که خدا همه رو بیرون کرده ، تا خودت باشی و خودش.
۱۰)یادت باشه که : در زندگی یه روزی به عقب نگاه میکنی . به آنچه گریه دار بود میخندی .
۱۱)آدمی را آدمیت لازم است ، عود را گر بو نباشد ، هیزم است .
۱۲)کشتن گنجشکها ، کرکس ها را ادب نمی کند .
۱۳)فرق بین نبوغ و حماقت این است که نبوغ حدی دارد.
در پوشاندن خطای دیگران،شب باش؛
در فروتنی، زمین باش؛
در مهر و دوستی، خورشید باش؛
در هنگام خشم و غضب، کوه باش؛
در سخاوت و یاری به دیگران، رود باش؛
در کنار امدن با دیگران، دریا باش؛
خودت باش همانگونه که مینمایی.
روزگارتان خوش و ایامتان همواره اسمانی و خدایی باد.
ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺗﻮﻟﺪﺕ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ، ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺗﺒﻠﻮﺭﺕ ﻣﻬﻤﻪ .
ﺍﻫﻞ ﮐﺠﺎ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ، ﺍﻫﻞ ﻭ ﺑﺠﺎ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﻣﻬﻤﻪ .
ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ، ﻣﻨﻄﻖ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻣﻬﻤﻪ .
ﺩﺭﻭﺩ ﺑﺮ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﻋﺎ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺍﺩﻋﺎ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ .
ﻧﯿﺎﯾﺶ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ .
ﺣﯿﺎ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺭﯾﺎ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ .
ﺭﺳﻢ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺍﺳﻢ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ
مرحوم حسین پناهی هنرپیشه فقید میگفت بعد از مرگم مردم من را خواهند شناخت!شاید بعضی از اشخاص فکر میکردند وی عقل درستی ندارد اینک به بعضی از حرفهای او توجه بفرمایید:
من تعجب می کنم چطور روز روشن دو هیدروژن با یک اکسیژن؛ ترکیب می شوند وآب ازآب تکان نمی خورد!
بهزیستی نوشته بود: شیر مادر ،مهر مادر ،جانشین ندارد ! شیر مادر نخورده،مهر مادر پرداخت شد ! پدر یک گاو خرید ! و من بزرگ شدم اما هیچ کس حقیقت مرا نشناخت ! جز معلم عزیز ریاضی ام !که همیشه میگفت: گوساله ، بتمرگ!
با اجازه محیط زیست: دریا دریا دکل میکاریم ماهیها به جهنم! کندوها پر از قیر شدهاند زنبورهای کارگر به عسلویه رفتهاند تا پشت بام ملکه را آسفالت کنند چه سعادتی!
داریوش به پارس مینازید ما به پارس جنوبی!
صفر را بستند تا ما به بیرون زنگ نزنیم از شما چه پنهان ما از درون زنگ زدیم!
مگسی را کشتم نه به این جرم که حیوان پلیدیست، بد است و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است
طفل معصوم به دور سر من می چرخید به خیالش قندم ! یا که چون اغذیه ی مشهورش، تا به آن حد، گَندَم !ای دو صد نور به قبرش بارد ! مگس خوبی بود ! من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد !مگسی را کشتم.
.
.
.
.
.
خدایش بیامرزد
ﺯﻧﯽ ﺑﺎ ﺻﻮﺭﺕ ﮐﺒﻮﺩ ﺭﻓﺖ ﺳﺮﺍﻍ ﺩﮐﺘﺮ؛
دﮐﺘﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﯽ ﺷﺪﻩ؟ ﺯﻥ ﮔﻔﺖ: ﺩﮐﺘﺮ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻣﺴﺖ ﻣﯽ ﯾﺎﺩ ﺧﻮﻧﻪ، ﻣﻨﻮ ﺯﯾﺮﻣﺸﺖ ﻭ ﻟﮕﺪ ﻣﯽ ﮔﯿﺮه
ﺩﮐﺘﺮ ﮔﻔﺖ:
ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺷﻮﻫﺮﺕ ﻣﺴﺖ ﺍﻭﻣﺪ ﺧﻮﻧﻪ ﯾﻪ ﻓﻨﺠﻮﻥ ﭼﺎﯼ ﺳﺒﺰ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻦ ﺑﻪ ﻗﺮﻗﺮﻩ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺑﺪه!!!
ﺩﻭ ﻫﻔﺘﻪ ﺑﻌﺪ، ﺯﻥ ﺑﺎ ﻇﺎﻫﺮﯼ ﺳﺎﻟﻢ ﻭ ﺳﺮﺯﻧﺪﻩ ﭘﯿﺶ ﺩﮐﺘﺮ ﺑﺮگشت و گفت: ﺩﮐﺘﺮ، ﻗﺮﻗﺮﻩ ﭼﺎﯼ ﺳﺒﺰ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻣﺴﺖ ﺍﻭﻣﺪ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﻦ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻗﺮﻗﺮﻩ ﮐﺮﺩﻥ ﭼﺎﯼ ﺳﺒﺰ ﻭ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻮ ﺍﻻﻥ ﺭﺍﺑﻄﻤﻮﻥ ﺧﻴﻠﯽ ﺑﻬﺘﺮ ﺷﺪﻩ؛ ﺍﻭﻥ حتي ﻛﻤﺘﺮ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻩ !..
دكتر گفت ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ؟ﺟﻠﻮﯼ ﺯﺑﻮﻧﺖ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﯼ، ﺧﯿﻠﯽ ﭼﯿﺰﺍ ﺣﻞ ﻣﯽشه!!!
مطالب پربازدید
مطالب تصادفی
عضويت سريع
لینک دوستان