آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
موضوعات
آمار
امکانات جانبی
جدید ترین مطالب
درباره ما
|
یک روزمسئول فروش، منشی دفتر و مدیرشرکت برای ناهار به سمت سلف سرویس قدم می زدند. ناگهان چراغ جادویی روی زمین پیداکرده،آن را لمس می کنندوغول چراغ ظاهرمی شود. غول میگه: من برای هرکدام ازشمایک آرزو رابرآورده میکنم... منشی می پره جلو ومیگه: « اول من، اول من!. من میخوام که توی باهاماس باشم، سوار یه قایق بادبانی شیک وهیچ نگرانی وغمی ازدنیانداشته باشم. »... پوووف! منشی ناپدیدمیشه.
سپس مسئول فروش می پره جلو ومیگه: « حالا من ،حالا من!... من میخوام توی هاواییکنارساحل لم بدم، یه ماساژورشخصی داشته باشم و یه منبع بی انتهای نوشیدنیخنک وتمام عمرم حال کنم. » ... پوووف! مسؤل فروش هم ناپدیدمیشه... سپس غول به مدیرمی گوید:حالانوبت توئه... مدیرمیگه: « من می خوام که اون دوتاهردوشون پس ازناهار توی شرکت باشن » ! نتیجه اخلاقی اینکه همیشه اجازه دهید اول رییس تان صحبت کند.
یاد گفتگوهای 5+1 هسته ای افتادم!!!!!
مطالب پربازدید
مطالب تصادفی
عضويت سريع
لینک دوستان